خلاصه داستان: یک پدر و پسری که به عنوان نگهبان امنیتی برای یک شرکت کامیون زرهی کار می کنند با تیمی از سارقین در حالی که در یک پل هستند ، روبرو می شوند. آنها به دام می افتند و باید طرحی برای فرار و اطمینان از بقای خود ارائه دهند.
خلاصه داستان: کمال و خانوادهاش پس از درگیر شدن با مافیای کودکان خیابانی، تصمیم میگیرند دوباره به عمارت عموی خود نقل مکان کنند.در این میان، آنها بیماری دخترشان، رویا، را پنهان میکنند تا از نگاه دیگران در امان باشند.در عمارت، همه چیز به نظر آرام میرسد تا اینکه مادر خانواده، لاله، به دلیل بیماری آلزایمر دچار توهمات و رفتارهای عجیب میشود. این وقایع، شروع اتفاقات فراطبیعی و مرموز در خانه است.
خلاصه داستان: ناتان کین، مردی آرام و درونگرا است که به بیماری نادری به نام عدم حساسیت مادرزادی به درد (CIPA) مبتلاست؛ یعنی نمیتواند درد را احساس کند. او بهعنوان معاون مدیر در یک مؤسسه اعتباری در سندیگو کار میکند و همکارش، شری مارگریو، به او علاقهمند است. در شب کریسمس، گروهی از سارقان با لباس بابانوئل به مؤسسه حمله میکنند و شری را گروگان میگیرند. ناتان، با استفاده از وضعیت خاص خود، تصمیم میگیرد برای نجات شری وارد عمل شود. او بهطور تصادفی وارد تعقیب و گریز میشود و در نهایت با یکی از سارقان به نام بن کلارک درگیر میشود. در جریان این درگیری، ناتان دست خود را در سرخکن میسوزاند اما به دلیل بیماریاش درد را احساس نمیکند و موفق میشود بن را از پا درآورد.
خلاصه داستان: در فیلم چشم قلبی، اَلی مککِیب، کارمند یک شرکت تبلیغاتی، درگیر طراحی کمپینی برای روز ولنتاین است. اما همزمان، یک قاتل مرموز شروع به هدف قرار دادن زوجها میکند. جِی سیموندز، مشاوری تازهوارد، برای کمک به او استخدام میشود و در این میان، رابطهای عاشقانه میان آنها شکل میگیرد. اما این عشق نوظهور، آنها را به هدفی برای قاتل تبدیل میکند و حالا باید برای نجات جان خود از دست او، تلاش کنند.