خلاصه داستان: در فیلم بیگانه رومولوس، گروهی از مهاجران فضایی جوان به یک ایستگاه فضایی متروک میرسند و در آنجا با ترسناکترین و وحشتناکترین شکل حیات در سرتاسر کیهان مواجه میشوند...
خلاصه داستان: در فیلم فرمان، در سال ۱۹۸۳، موجی از سرقتهای بانکی و بمبگذاریهای خشونتآمیز در شمال غربی اقیانوس آرام جوامع محلی را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد. تری هاسک، مأمور باتجربه افبیآی با بازی جود لا، به این منطقه منتقل میشود تا این جنایات را مورد بررسی قرار دهد. تحقیقات او نشان میدهد که این اعمال توسط گروهی نئونازی به رهبری باب متیوز (با بازی نیکلاس هولت) صورت میگیرد که هدفشان ایجاد یک سرزمین موعود برای سفیدپوستان است. هاسک با همکاری یک افسر محلی (با بازی تای شریدان)، تلاش میکند تا این گروه خطرناک را متوقف کند و از گسترش ایدئولوژی نفرتآمیزشان جلوگیری کند.
خلاصه داستان: در فیلم بروتالیست لاسلو توت، یک معمار برجسته مجارستانی که از جنگ جهانی دوم جان سالم به در برده، به آمریکا می رود و پس از دریافت پیشنهاد پروژهای از سوی یک مشتری ثروتمند و مرموز به نام هریسون لی ون بورن برای ساخت بنایی منحصر به فرد، زندگی اش دگرگون می شود...
خلاصه داستان: در فیلم از نفس افتاده، زمانی که مورتیمر متوجه میشود تنها کمتر از یک سال از عمرش باقی مانده است، نامزدش نیکول او را ترک میکند و این اتفاق او را وادار میکند تا با واقعیت تلخ بیماریاش مواجه شود. این خبر نقطهای میشود برای او تا به بازبینی زندگیاش پرداخته و به دنبال معنای جدیدی بگردد. در این راه، او به طور غیرمنتظرهای با کیت آشنا شده و تجربهای نو از عشق را مییابد.
خلاصه داستان: در فیلم بازگشت، بیست سال از زمانی که اودیسه، پادشاه ایتاکا، وطنش را برای شرکت در جنگ تروی ترک کرد، میگذرد. همسر وفادارش، پنه لوپه، در خانهاش محبوس شده و تحت فشار برای ازدواج مجدد قرار دارد. خواستگاران پنه لوپه به قصد کشتن پسر آنها، که وارث پادشاهی است، به خانه نزدیک میشوند. اودیسه دیگر آن جنگجوی نیرومند و افسانهای که مردم به یاد دارند نیست. او باید برای نجات خانوادهاش با سایههای گذشتهاش روبرو شود و از نو برای بازپسگیری آنچه که از دست رفته، مبارزه کند.
خلاصه داستان: در فیلم پایان، در آیندهای نزدیک و پس از تغییرات اقلیمی شدید، زمین بهگونهای غیرقابل سکونت شده است. خانوادهای مرفه همراه با خدمتکارانشان به پناهگاهی لوکس در اعماق یک معدن نمک پناه میبرند. پس از ۲۰ سال زندگی در انزوا، ورود یک غریبه به این پناهگاه، آنها را مجبور میکند تا با گذشته و تصمیماتشان روبرو شوند.