
خلاصه داستان فیلم آتابای (Atabai) :
داستان فیلم دربارهٔ مردی میانسال به نام کاظم است که در روستای پیرکندی شهرستان خوی زندگی میکند. او که دانشجوی معماری دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران بوده، پس از یک شکست عاطفی از دانشگاه انصراف داده و به زادگاه خودش برگشته است. خواهرش در جوانی خودسوزی کرده و پس از آن مسئولیت سرپرستی و تربیت پسر خواهرش با اوست. حالا آیدین به سن نوجوانی رسیده و او خود را در تربیت او ناتوان میبیند و با این حال به شدت به او علاقهمند است. از سوی دیگر رابطهٔ او با دوست قدیمیاش به نام یحیی دچار چالش شده است. در این میان، حضور دو خواهر که آتابای کار ساخت ویلا برای پدر آنها را بر عهده دارد، شرایط تازهای را رقم میزند و او به سیما دختر بزرگ خانواده علاقهمند میشود اما در بیان این علاقه به او تردید دارد.
داستانی کند و شلخته :
آتابای مانند فیلمی استاندارد، با بازیهای مناسب و نماهای دیدنی آغاز میشود. روابط فیلم خوب از کار درآمده اما حجم زیاد دیالوگها به زبان ترکی مخاطب غیر ترک زبان را از همراهی با فیلم دور میکند. داستان اصلی فیلم دیر شروع میشود و داستانهای فرعی گیرایی لازم را ندارند و چیزی جز چند نمای دیدنی از نظر بصری و دیالوگهایی که هیچ پیشبردی در روند داستان ندارند نمیبینیم. ملودرامِ نیکی کریمی روندی کند دارد اما قصه ی جذابش باعث شده است تا به هیچ وجه خسته کننده نباشد.فیمنامه ای که در آن سلسله ی حوادث با رعایتِ تقدم و تاخر در آن بیان نشده اند .در آتابای طبیعت به عنوانِ کارکتری جان دار حضوری همه جانبه دارد؛
محیط روایت کاملا جاندار است :
یکی از امتیازات فیلم، هویت بخشیدن به لوکیشن در روایت است. به عنوان مثال به یکی از پلانهای فیلم اشارهای گذرا میکنیم. پلانی که قهرمان داستان در انبوهی از شاخههای گیلاس و توت فرنگی و آلبالو، انگار گرفتار شده و میتواند استعارهای از عشق باشد که در پوستر فیلم نیز به شکل هوشمندانهای از این باغ استفاده شده است. بدون شک یکی از نقاط قوت فیلم است. سعی شده اعتدال هم میان تصاویر کارت پستالی و چشم نواز و هم میان تصاویری کاملا رئالیستی رعایت شود. به عنوان مثال تصویری که از رودخانه در فیلم میبینیم با رعایت درست نقاط طلایی کادر یکی از بهترین تصاویری است که در چند سال اخیر از خورشید در سینما، دیدهایم. یا پلانی که قهرمان داستان درباغ میدود و دوربین به خوبی حالت مشاهدهگرانه به خود میگیرد. در واقع سامان لطفیان در «آتابای» ثابت می کند که علاوه بر سینمای مستند، در سینمای داستانی نیز فیلمبردار خوشسلیقهای است.
داستان یک تراژدی ناتمام دارد. بدین معنا که هیچ کدام از مولفه هایی را که مطرح می کند به پایان نمی رساند، شاید این مولفه ها در ذهن نویسنده فیلمنامه پایان پذیرفته باشد اما همچنان برای بیننده نامفهوم است.ترکی صحبت کردن شخصیت آتابای نه تنها هیچ کمکی به شخصیت پردازی اش نکرده است بلکه وجه امروزی اش، به معنای اینکه که او دانشگاه رفته و به خاطر یک شکست عاطفی انصراف داده است، را مرموز می کند. دقیقا این نقطه اوج داستانی است که حجازی فر نوشته و باید به صورت هرچه روشن تر برای بیننده مطرح شود. خشم حاصل از نرسیدن آتابای هرگز تغییر نمی کند. در جایی از فیلم می گوید که آدم هیچ وقت عوض نمی شود و این که غصه خوردن برای روان شاعرانه شخصیت ها لازم است را نیز متوجه می شویم اما وقتی قرار نیست صعود و نزولی از کاراکتر ببینیم چرا باید او را شخصیت خطاب کنیم. در نهایت آتابای هر چقدر که در نمایش سکانسهای شاعرانه به نوع موثری درگیر کننده به نظر میرسد اما در نمایش خود عشق که طبیعتا باید از متن درونی فیلمنامه جوشیده و راهی به پرده برای خود باز کند، غافل میماند.
تریلر آتابای
سخن آخر :
آتابای علیرغم تمام نقاط ضعفی که پیش رو دارد، چنان لحظات سینمایی و تاثیرگذاری پیش روی مخاطب میگشاید، که او را برای دیدن اثر دیگری از کارگردانش مشتاق میکند. کارگردانی که به نظر میرسد برای رسیدن به ساختار سینمایی که دوست دارد، بهتر است از نویسندهای بهره گیرد که دریافتی مشابه او از سینمای مدرن و مولفههایش را داشته باشد.